گفتگو با آيت الله سيد حسن امامي احياگر کوشاي مدارس علميه و موقوفات آن
گفتگو با آيت الله سيد حسن امامي احياگر کوشاي مدارس علميه و موقوفات آن
گفتگو با آيت الله سيد حسن امامي احياگر کوشاي مدارس علميه و موقوفات آن
گفتگو با آيت الله سيد حسن امامي
ضمن تشکر به خاطر فرصتي که در اختيار ما گذاشتيد، در نظر داريم در اين نشست در مورد وقف و بهطور خاص در مورد وقف در اصفهان بحث کنيم؛ ولي پيش از آن با توجه به اينکه حضرت عالي در تدريس و تحقيقاتتان به موضوع وقف هم حتما عنايت داشتهايد، مايل هستيم در مورد مفهوم فقهي و حقوقي وقف صحبت کنيم، و اينکه چرا نسبت به ساير ابواب فقهي کمتر مورد توجه واقع شده است.
خيلي خوشحال شدم وقتي با آقاياني برخورد کردم که در کار وقف و رسيدگي به اين امر مهم اقدام کردهاند و به هر حال مشغول تحقيق و بررسي هستند. پرداختن به مفهوم وقف و فرهنگ آن در اسلام و علاوه بر آن، رسيدگي به موقوفات در شهرها و استانهاي مختلف، شايد يک مقدمهاي باشد براي احياي موقوفات؛ اين يک واقعيت است که بگوييم مظلومتر از وقف، هيچ مالي نيست، بهگونهاي که برخي افراد مطايباتي را هم در اين زمينه مطرح کردهاند! به هر حال اميدواريم زحمات و تلاشهايي که آقايان انجام ميدهند، اثر مثبتي داشته باشد و موقوفات اين مملکت را، که هم به لحاظ کميت بسيار زياد و هم از جهت کيفيت بسيار مرغوب و خوب است، احيا کنند.
وقف، همچنانکه از اسمش پيداست، معنايش آن است که چيزي قابل انتقال نباشد؛ لذا از وقف با تعبير «حبس» ياد ميکنند، چرا که يکي از ويژگيهاي ماهوي اموال اين است که دايما نقل و انتقال پيدا ميکند. اين قابليت نقل و انتقال، يا با عوامل اختياري مثل خريد و فروش و ساير معاملات صورت ميگيرد و يا با عوامل غير اختياري مثل ارث، که يکي از قوانين مهم اسلامي است. از طرف ديگر، گاه مال در معرض انتقال و گاه در معرض جمع و پخش است و خلاصه حالت قبض و بسط و به قول ما لف و نشر دارد؛ بهطوري که عدهاي جمع ميکردهاند، بعد هم يا به اراده خودشان يا به صورت غير اختياري پخش ميشده؛ بنابراين جابهجايي طبعا جزو ماهيت مال است، ولي براي اينکه جابهجا نشود و انتقال پيدا نکند و خُرد نشود، گاه بايد تمهيدي به خرج داد که حالت لفّ و نشر پيدا نکند. از اينرو اسلام قانوني به نام وقف قرار داده است که اجراي آن سبب شود اين اموال براي هميشه باقي بماند.
در حقيقت به جاي عين مال، منافعش جابهجا ميشود.
بله همينطور است، خود اصل ميماند؛ به عبارت ديگر «تحبيسالاصل و تسبيلالمنفعة»؛ اصل ميماند و منفعت آن جابهجا ميشود و مردم از منافعش بهرهمند ميشوند. افرادي هم بودهاند که دلشان ميخواسته خدمتي به جامعه کنند و براساس تشويقي که قرآن کريم به عمل آورده، يعني: «والباقيات الصالحات خير عند ربّک ثوابا و خير املاً» (کهف: 46) ميخواستند همچنانکه در حياتشان نفعشان به ديگران ميرسد، براي بعد از مرگشان بتوانند منافعشان را به مردم برسانند و طبق آيات و روايات موجود، هر کسي با مردنش پرونده اعمالش بسته ميشود، مگر آنکه انسان يک صدقه جاريهاي داشته باشد که به منزله صندوق پساندازي براي انسان تا قيامت باقي ميماند و چون مسلمانان معتقد به قيامت هستند و اين عقيده را هم دارند که بعد از مردنشان دستشان از همهجا کوتاه است، تنها چشم اميدشان به اموالي است که براي استفاده مردم باقي ميگذارند. اين بود که اموال کلاني را در زمينههاي مختلف وقف کردهاند و در اختيار آيندگان قرار دادهاند.
سيره اهل بيت، عليهمالسلام، هم همين بوده است که عملاً وقف کردن را به مردم ياد دادهاند؛ مثلاً روايتي از امام صادق (ع) وارد شده است که حضرت امير (ع) ميرفتند چاه حفر ميکردند و چشمه و نخلستان احداث ميکردند و بعد وقف ميکردند، يک محلي است به نام «عين ابينيزر»، در روايت آمده حضرت در اين منطقه، چاهي حفر کردند و هنوز عرق به پيشاني ايشان بود که قلم و کاغذ خواستند و همانجا نشستند و وقف کردند، و الآن هم حوالي مسجد شجره هنوز از آن چاهها استفاده ميشود و معروف است به «آبارعلي» که موقوفات حضرت علي (ع) است و امام صادق (ع) از آن موقوفات تعبير کردهاند به صدقات، که تمام آنها صدقات اميرالمؤمنين، عليهالسلام، است؛ بقيه اين بزرگواران هم به همين نحو عمل کردهاند. خلاصه اينکه علاوه بر اينکه تشويق لفظي ميکردند، خودشان هم عملاً براي احياي وقف اقدام ميکردند.
بله، آنها هم داشتهاند... واقعا هم وقف راهگشا بوده است، و در اديان ديگر هم، مثل مسيحيت يا يهود يا ساير اديان الهي هم وجود داشته، در مورد مسيحيان هم بايد گفت الآن يک بخش معظم درآمدهاي واتيکان از همين موقوفات مختلف است. در خود اصفهان هم حتي يک بيمارستان به نام «بغوزخانيان» بود که وقف بود براي مسيحيان و اخيرا پاپ اجازه داد که آن را به فروش برسانند و فروختند و آن را به منزل تبديل کردند.
در مورد موقوفات، بايد به اين نکته اشاره کرد که عايدات و درآمد موقوفات، آنقدر زياد بوده که در بسياري موارد کفايت ميکرده است؛ مثلاً در مورد مدارس بايد گفت درآمد مدارس علميه آنچنان از ناحيه موقوفات زياد بوده که نيازي به شهريه مراجع نبوده است، الآن در اصفهان مدرسه هست به نام اسماعيليه، که موقوفاتش در تبريز است که اگر اجاره عادلانه آن موقوفات پرداخت شود، اولاً مدرسه را ميشود بازسازي کرد، ثانيا ميشود به طلبههايش رسيدگي کرد، وليکن به مرور زمان و بر اثر بيتوجهي، خودبهخود اينها متروک مانده. اصلاً پشتوانه حوزههاي علميه در گذشته موقوفات بود و اگر ميخواستند شهريه بدهند، از موقوفات استفاده ميکردند؛ مثلاً موقوفات «آوره» در هندوستان براي مدارس نجف بود، هندوستان کجا و نجف کجا؟ ولي به خاطر اينکه شيعيان آنجا راجههاي بزرگي بودند و اموال فراواني داشتند، اينها را وقف ميکردند براي حوزه؛ اين موقوفات به قدري قابل توجه بوده که کاملاً نجف را اداره ميکرد. البته انگليسيها که در هندوستان حضور داشتند، ضربههايي به اين موقوفات زدند و از قديمالايام اينها به پشتوانههايي که مدارس را خودکفايي کرده، ضربه ميزدند در کتاب معروفي که اخيرا از مستر «همفر» جاسوس انگليسي منتشر شد، به اين خودکفايي حوزههاي علميه به عنوان نقطه قوت حوزههاي شيعه اشاره شده است، و در باب خمس ميگويد: ما براي تضعيف و از بين بردن حوزهها بايد کاري کنيم که مردم خمس ندهند؛ به هر قيمتي که هست شبهه ايجاد کنيم تا حوزهها متلاشي شوند. خلاصه اينکه يکي از نقشهاي ديگر اين موقوفات، خودکفا کردن حوزهها و در نتيجه استقلال بخشيدن به آنها بوده است. در مورد مساجد و نظاير اينها هم همينطور.
لطفا در مورد ارتباط وقف با صدقه و رابطه اين دو هم توضيح دهيد.
وقف از مصاديق صدقه است. صدقه، چنانکه از لفظش برميآيد، در حقيقت علامتي است که نشان ميدهد مؤمن در ادعاي ايمان خويش راست ميگويد. صدقه از ريشه صدق است، يعني براي اينکه انسان نشان دهد که به خدا و رسول ايمان دارد، دو امر را بايد اثبات کند: يکي بذل مال و ديگري بذل جان؛ چون بشر براي اينها خيلي ارزش قايل است و خداوند ميفرمايد: «تجاهدون في سبيلاللّه بأموالکم و انفسکم» (صفّ: 11)، اين دو تقريبا در کنار هم
است، يعني همانطور که انسان از دادن جان مضايقه دارد از دادن مال هم مضايقه دارد و هنگامي اين علاقه قطع ميشود و آدمي از جان و يا از مال صرفنظر ميکند، که ايمان داشته باشد اگر اينها را از دست داد، بهترش را به دست ميآورد. اگر اين ايمان را هم در بذل جان و هم در بذل مال پيدا کرد، مضايقه نميکند. آنوقت «صدقه» نشان صدق و نشانهاي است که انسان به اين اعتقاد رسيده است. يکي از مصاديقش همين وقف است که تعبير به «صدقه جاريه» کردهاند، يعني صدقهاي که همينطور مستمرا ادامه دارد؛ مثل احداث يک چشمه که براي هميشه جريان دارد، و نيز مثل درآمدهايي که مربوط به مالي ميشود که اصلش ثابت است و منافعش در جريان است. اين را ميگويند «صدقات جاريه» که اينها، تحت همين عنوان «صدقه» قرار ميگيرد.
آنان که ايمان داشتهاند و حوزهها و مساجد را پايگاه عبادي و علمي ميدانستند، براي حفظ آنها ميآمدند و وقف ميکردند؛ آنوقت در نقطه مقابل، استعمارگران که ميدانستند اين مراکز منشأ رشدي براي مردم است، آنها را از بين ميبردند و سعي ميکردند موقوفات را متلاشي کنند و از بين ببرند. به هر حال همچنانکه دشمن درصدد از بين بردن است، بايد متقابلاً کساني که علاقهمند به اسلام و بقاي حوزهها و بقاي مراکز عبادي و اينگونه پايگاهها هستند، اقدام کنند و اينها را احيا کنند. اجازه بدهيد در همين ارتباط نمونهاي را ذکر کنم؛ مثلاً يکي از جاهايي که مسألهاش روشن است، اين «سراي گلشن» است که وقف است براي حرم مطهر اميرالمؤمنين (ع)، و واقفش نوشته که مقداري از درآمد اينجا را صرف خودش بکنند که خودش بماند و بعد اگر چيزي اضافه آمد، اضافهها را براي روشنايي نجف بفرستند. بنابراين درآمد اينجا در وهله اول صرف خودش بايد بشود که خودش باقي بماند و ضامن بقاست، يا بقاي خود وقف و يا مدارس يا مساجد يا مراکزي که مردم به آنها علاقه داشتهاند.
از زماني که اصفهان پايگاه شيعه شد، علمايي بزرگ چون محقق کرکي و شيخ بهايي و علماي بزرگ ملاعبداللّه ميسي و امثالهم آمدند و اينجا را آباد کردند، خوب قهرا براي بقاي آن هم بايد فکري ميکردند. آنها که از نظر مالي بهرهمند و توانمند بودند، معمولاً براي مدارس يا مساجدي که ميساختند پشتوانهاي از املاک يا اموال قرار ميدادند و اين خودبهخود نميگذاشت اينها از بين بروند و تعطيل شوند. شايد مثلاً اگر بعضي افراد هم دلشان براي مسجد يا مدرسه نميسوخت، براي اينکه خودشان توليت و نظارتي داشتند و ميتوانستند استفادهاي بکنند، ناگزير بودند اين موقوفات را نگه دارند، براي آنکه خودشان هم بيبهره نمانند.
در زمان صفويه، سلاطين و يا وابستگان آنها، هر کدام موقوفاتي داشتند؛ مسجدي احداث ميکردند و موقوفاتي هم برايش درست ميکردند. خود شاهعباس که در اين زمينه معروف است، سفرهچي شاهعباس مسجدي ساخته که معروف است به «مسجد سرخي» و حال آنکه مسجد سفرهچي بوده است. حکيمِ آنها مسجد حکيم را ساخته و موقوفاتي برايش قرار داده است. جارچيشان مسجدي ساخته که الآن به نام «مسجد جارچي» معروف است. خلاصه اينکه هر کدامشان که امکاناتي داشتند، اينگونه عمل ميکردند و موقوفات بسياري هم برايش درست ميکردند. اگر همينجا در اصفهان امکانش بود، همينجا، و اگر نميشد در خارج از اصفهان وقف ميکردند. اين اهتمام به قدري گسترده بود که يک زماني اگر کسي ميخواسته زميني را وقف کند، ديگر زمين غير موقوفه نبود؛ ناچار شدند بروند مثلاً تبريز و يا هندوستان و آنجا وقف کنند؛ مثلاً مدرسه نيمآورد که ما در آن مدرسه هستيم، موقوفاتش از اردستان است، جاهاي ديگر هم همينطور.
خلاصه آنکه اينها براي اينکه مساجد يا مدارس تخريب نشود اين موقوفات را قرار ميدادند و هر وقت ميخواستند اين مراکز بماند، اين موقوفات را احيا ميکردند و هر وقت ميخواستند از بين برود، رسيدگي نميکردند؛ متأسفانه ما با مشکل برخي متوليان بيدين و مستأجران منفعتطلب روبهرو هستيم. بايد اين مستأجرها را تشويق و يا موعظه کنند که اگر مثلاً اين مغازه از خودت بود آن را چقدر اجاره ميدادي، اين انصاف نيست که مثلاً
يکدهم اجاره واقعي را پرداخت کنند، اگر اوقاف تقويت و موقوفات واقعا احيا شود، باري از دوش دولت برداشته ميشود. مراکز ديني تقويت ميشود. من يک موقعي که ديدم در اصفهان اينگونه عمل ميشود، به اين فکر افتادم کاري انجام دهم که بلکه انشاءاللّه خودبهخود و بهطور طبيعي موقوفات احيا شود. در درجه اول گفتيم يک همکاري باشد بين مسؤولان از قبيل دادگستري، اوقاف، ثبت، باستانشناسي، ميراث فرهنگي، شهرداري و مراکزي از اين قبيل، و گفتيم بهتر است اينها را با هم جمع کنيم و صورتجلسهاي هم تنظيم کنيم تا اين کارِ موقوفات راه بيفتد. خواهش کرديم از مديريت اوقاف استان، از مسؤولان دادگستري و شهرداري و ديگر نهادها مجموعه را جمعآوري کرديم به منظور اينکه به اين مسأله رسيدگي شود؛ آقايان هم دعوت را پذيرفتند و بنا شد جلسهاي در هفته باشد تا تحولي در کار ايجاد بشود که بحمداللّه کار شده، انشاءاللّه پربارتر دنبال بشود.
چيزي که در مسير کار به آن برخورد کرديم، آن است که بسياري از وقفنامههاي موجود در بايگاني اوقاف خوانا نيست، اصطلاحات خاص دارد، رقبات آن نشانيهاي نامشخص دارد، مثلاً مدرسهاي که ما ساختهايم، يعني مدرسه خالصيه، سنگ موقوفاتش که از زير خاک به دست آمد، معلوم شد که رقباتي دارد، امّا بسيار مشکل است بفهميم کجاست و چه کساني تصرف کردهاند. در اوقاف، از اين نوع وقفنامهها بسيار هست. يک گروه مجهز و باحوصله ميخواهد که يکيک اين وقفنامهها را بخوانند، نشانيها را پيدا کنند. اگر کسي بخواهد خدمت بزرگي کرده باشد، راهش اين است که اين بايگانيها را بررسي و مطالعه کند. اين کار مهمي در مسير احياي موقوفات است.
وارد مقوله وقف در اصفهان شده بوديد؛ توضيح بيشتري بفرماييد.
عرض کردم که اصفهان درگذشته بهگونهاي بود که ديگر جايي براي وقف کردن نبود. آقاياني که بودند در اصفهان، در گذشته نفوذ کلام داشتند. اما وقتي که آدم آلوده به دنيا ميشود، ديگر معلوم نيست که تحت تأثير کلمات و دستورات آقايان قرار بگيرد. متأسفانه زمان رضاخان هم خوب ديگر ميدانيد دست استعماري در پي آن بود که اينها همه از بين برود و نابود شود. فرصتطلبان هم که در اين ميان دنبال فرصت ميگشتند. نتيجه آن شد که خيلي موقوفات از بين رفت، ولي آثارش هست، ميشود دنبال کرد. در همين محله «مسجد سيد» يک باغ خيلي مفصلي وقف مدرسه علميه ذوالفقار بود که بعد بر اثر همين مسامحهکاريها و بيتعهدي دستاندرکاران، به خانه تبديل شد و از بين رفت که خوب همه ميدانستند که اينجا وقف است، با وجود اين، آن را تبديل به خانه کردند، و ديگر اثري از آن هم باقي نيست. اين باغ دست مرحوم حاج ميرزا يحيي مدرس بود و وقتي ايشان فوت شد، دست کساني افتاد که لاابالي محض بودند و همه را از بين بردند يا در آن موقعي که ثبت اسناد ايجاد شد، يک عده رفتند و با سندهاي ساختگي و جعلي و استشهادهاي کاذب زمينها را به ثبت رساندند و بعد هم تدريجا فروختند. از اين مقولهها زياد است، منتهي آيا بشود احيا کرد يا نه؟ هم پيدا کردن اين موارد و هم رسيدگي کردن به آن و احيا کردن آن خيلي مشکل و بعيد است.
قبلاً عرض کردم در بايگاني اوقاف مآخذ بسياري هست که بايد بازخواني بشود که هم حوصله و هم تخصص و هم نيرو ميخواهد و کساني بايد به همين منظور استخدام بشوند. اداره اوقاف عليالظاهر از نظر اقتصادي توان اين کار را ندارد؛ بايد در اين زمينه به اوقاف کمک شود. اين کار خيلي مهمي براي احياي موقوفات است. به هر حال مثلاً راجع به قرآنها بايد گفت بسياري از اين قرآنهاي وقفي در خانههاي افراد بود، با خطهاي خوب که يهوديها آمدند، خريدند. ما بعضي را که ميفهميديم، توانستيم از چنگ اينها دربياوريم تا لااقل به يهوديها نفروشند و اين قرآنها متأسفانه در بازار مسلمين فروش ميرفته و به عنوان اشياء عتيقه از مملکت بيرون ميرفته است که دو نسخه قرآن وقفي آن را من توانستم بگيرم و از چنگ اينها دربياورم. همينطور اين قرآنها را نگاه داشتهام تا محل مناسبي براي آنها پيدا شود. به هر حال در خود اصفهان قرآنهايي ديدهام که واقعا از نظر خط و تذهيب و کاغذ، محيرالعقول و خيلي قابل اهميت است و به آن توجهي نشده و از دست رفته است. نميفهميدند و قدر اين چيزهايي را که در اختيارشان بود، ندانستند؛ اگر به مردم تفهيم بشود که اين سرمايهها را ناچيز نگيرند، خيلي مهم است.
در سالهاي اخير مردم به فکر افتادهاند که کاري بکنند که مالشان را به نحوي در اختيار قرار دهند که ماهيت وقف را داشته باشد و دچار مشکلات وقف نشود، مثلاً يک خيريه درست کنند و برايش اساسنامهاي هم تدوين کنند و قيد کنند وقتي منحل شد، آن را چه کنند.
يعني شخصيت حقوقي مستقل به آن بدهند.
بله، آن را مثلاً به خيريهاي ديگر منتقل کنند يا به نحوي ديگر، مثلاً خيلي از خيريهها که ممکن است روزي به دلايلي امکان ادارهشان وجود نداشته باشد يا نتوانند به نحو احسن از آن استفاده بکنند به آساني بتوانند آن را تبديل کنند به خيريهاي ديگر يا آن را تحويل به خيريهاي ديگر بدهند که از بين نرود و يا اگر هم قرار است از بين برود بهگونهاي باشد که منشأ اثري باشد نه اينکه معطل بماند. قبلاً عرض کردم وقف خيلي مظلوم واقع شده است؛ هر چه انگ وقف بخورد، انگار بهگونهاي ديگر است و به چشم ديگري به آن نگاه ميکنند. در زمان شاه مخلوع يکبار در جريان درگير شدن آقاي ناطق با سرهنگ زاهدي، شاه مستقيما گروهي فرستاد منزل آقاي حاج آقاضياء علامه، از ما هم دعوت کردند رفتيم آنجا، گفتم که اين موقوفات گرفتار سه چيز شده که اينها را نابود ميکند: متولي بيدين، مستأجر بيانصاف، و اوقاف بيعرضه، و اين يکي از علل مهم است که به مفهوم وقف به چشم ديگري نگاه ميکنند؛ بنابراين هم مقداري متوليها بايد توجيه شوند، هم بايد اوقاف تقويت بشود که بتواند کار کند و دستش باز باشد و هم مردم بايد توجيه بشوند.
خود حضرتعالي به عنوان شخصيتي که در غالب خيريههاي اصفهان به نوعي نقش ارشادي و نظارتي و گاه مديريتي داشتهايد و يا دستاندرکار هستيد و دهها خيريه هست که حضرتعالي با آن مرتبط هستيد، تحليلتان در مقايسه وقف با شخصيتهاي حقوقي ديگر در قالب مؤسسات و نهادهاي خيريه ديگر چيست و اينها چه امتيازاتي نسبت به هم دارند؟
اگر انسان بتواند توليت را تضمين کند که اين متوليان که بعدها ميآيند، دلسوزند و بتوانند تضمين کنند که اوقاف بعد با مشکلي مواجه نميشود، هر چند چنين تضميني مشکل است، وقف اولويت دارد، از طرفي خود مردم رغبت بيشتري به اين نهادها دارند، چون احساس ميکنند بالآخره بالمآل اگر هم نشود اداره بشود، تعطيل نميشود.
خير، بايد شکل آن را عوض کرد؛ چون همين چيزي که انجام ميشود، بالاخره وقف است، منتهي کمي دستکاري شده است.
پس صورت و ساختار قضيه را عوض کردهاند و در حقيقت ماهيت و غرض حفظ شده است.
بله، همينطور است.
يعني به عبارت ديگر اينها همان مالي را که ميدهند، وقف ميکنند، نه اينکه اين عين را، اين ساختمان را يا فرش را...
بله، يعني اين، هم وقف هست و هم نيست به دو اعتبار؛ يعني مزاياي وقف را دارد و از طرفي ديگر مشکل اينکه عنوان وقف روي هر جا خورد، مشکلساز ميشود هم ندارد.
در برخي موارد حتي احتياطات و محدوديتهايي که در وقف هست، موجب رکود و يا حتي تعطيل اصل وقف شده. اين هم بيمناسبت با بحث نيست.
بله، همينطور است. پس بايد کاري کرد که خاصيت وقف را داشته باشد، امّا در عين حال محدوديتها و معايبي را که ممکن است وقف را به نابودي بکشاند، در بر نداشته باشد.
از قضا در مورد قرآنها و يا بعضي کتبي که وقف شده است، مثلاً براي قرائت و يا قرائت در محلي مشخص و به دليل قدمت و يا ارزشمند و منحصر بودن، مجبور شدهانـد آنها را در محلـي مثل گنجينهها (موزهها) نگهداري کنند. برخي بزرگان، اين اشکال را مطرح ميکنند که از قلمرو و نيت و مقصود واقف خارج شده است. اين هم ميتواند مشمول همين بحث شود. اکنون قرآنهاي بسياري از اين قبيل در جاهاي مختلف وجود دارد که عمل نکردن به نيت واقف، اشکال ايجاد کرده است.
بله، اينها مشکلاتي است که در کيفيت وقفهاي گذشته موجود است.
از آنجا که جنابعالي در ارتباط با مدارس علميه اصفهان از پيشکسوتان احياي اين مدارس بوده و هستيد و فعاليتهاي بسياري را در اکثريت قريب به اتفاق اين مراکز علمي و فرهنگي انجام دادهايد، و از طرفي اين مدارس در طول تاريخ موقوفاتي داشتهاند که نيت واقف آن بوده که به پشتوانه اين موقوفات اين مدارس برپا بماند، مايليم خلاصهاي از اين فعاليتها را بهويژه آن بخش که مربوط به وقف است، بدانيم.
انگيزه من براي کار رسيدگي به مراکز وقف، اين بود که منزل ما، آنچنانکه ميدانيد، درب امام بود و همچنانکه ميدانيد، درب امام يک امامزاده خيلي معتبر و هم مجرّبي اسـت که خـود من از آن معجزه و کرامت ديدهام و آن اين بود که در دوران کودکـي يکي از همبازيهايمـان پايش به صورت مادرزادي معيوب و کج بود؛ بچهها گاهي اذيتش ميکردند. او يک روز دلش شکست و رفت در امامزاده توسل پيدا کرد. فردا صبح که آمد بيرون، پايش صاف بود. اين چيز عجيبي بود که من خودم ديدم و چيز واضحي بود. منظورم اين است که ما در کنار اين امامزاده بزرگ شده بوديم. ضمنا آنجا مسجدي هم هست به نام «سعيد بن جُبير» که او وقتي فراري بوده، اينجا نماز ميخوانده و بعد آمدهاند دستگيرش کردهاند. ما هم خوب تازه طلبه شده بوديم و حدود بيستسالي داشتيم که مردم محل گفتند شما صبحها بياييد اينجا نماز بخوانيد؛ موافقت کرديم و اتفاقا مردم استقبال عجيبي کردند و ديديم مسجد خيلي وضعيت بدي داشت، خراب و ويرانه بود، سقف و کف و حصيرها و... خلاصه وضع نامطلوبي داشت. کمکم به فکر افتاديم حالا که مردم استقبال ميکنند و ميآيند از فرصت استفاده کنيم و مسجد را احيا کنيم، تا لااقل شکل ظاهريش حفظ شود؛ مردم همه استقبال کردند، ما همه ديديم با وضع گذشته نميشود در اينجا نماز خواند و آنقدر نامطلوب است که کسي رغبت نميکند بيايد نماز بخواند. تشويق شديم و کمکم وضع مسجد را دگرگون کرديم و خودم خيلي نشاط پيدا کرده بودم.
در مدرسه نيمآورد هم که حجرهاي داشتيم، خيلي زجر کشيديـم؛ چـون وضع بسيـار بـدي داشت. تمام اتاقها نمـور، تا کمـر ديـوارها تمـام سنگها شکسته و تخريب شده و چند سال از عمرش گذشته، دستشوييها نگفتني است. کمکم به فکر افتاديم که کاري انجام بدهيم، دلم سوخت، مشرّف شدم خدمت حضرت رضا، عليهالسلام، و از ايشان خواستم که خدا توفيقي بدهد تا بتوانيم يک کاري براي اين حوزهها بکنيم و حوزهها را از اين وضع اسفبار دربياوريم.
از مدرسه نيمآورد شروع کرديم و کمکم مدارس ديگري پيش آمد و ما به قدري که توان و نيرو داشتيم، صرف کرديم که اين مدارس را احيا کنيم. مدرسه نيماورد را با کمک توليت اوقاف، که اگر ما مشوقشان نبوديم، نه بودجه کافي داشتند و نه عنايتي، احيا کرديم و بحمداللّه خيلي مدرسه خوبي شده است.
از چه سالي شروع کرديد؟ حدود بيست سال پيش، يعني حول و حوش انقلاب.
بعد مدرسه عربان سابق که حالا اسمش را مدرسه آيتاللّه خادمي گذاشتهايم که زيربنا و اطرافش را خيريه همدانيان به امر آيتاللّه خادمي خريدند و قدري که تصرف شده بود، پس گرفتند و بنيانش را شروع کردند، و اتفاقا آيتاللّه خادمي که فوت کردند، خيريه هم ديگر به آن صورت کمک نکرد. ما ديديم اين دارد از بين ميرود و مقداري هم بدهي دارد و پيمانکارش هم فرار کرده است به فرانسه و خلاصه خيلي مشکلات داشت. با تلاش بسيار زياد و مشکلات فراوان توانستيم کارمان را با پيمانکارش، که کمونيست هم بود، حل کنيم. يک پايش شيراز و يک پايش تهران و يا فرانسه بود و خانوادهاش هم فرانسه بودند. خيلي مشکلات با او داشتيم، به هر صورتي بود مدرسه را از چنگ او درآورديم و شروع کرديم به تکميل مدرسه. قبل از اين، مدرسه ذوالفقار را مهيا کرديم؛ اين مدرسه به صورت يک انبار درآمده بود. بازاريها آن را تبديل به انبار کرده بودند. ما رفتيم مقوا پهن کرديم و بچهها را روي مقوا نشانديم و با اين حالت در آنجا درس ميخواندند. بعد هم تعمير آن را شروع کرديم؛ اول طرف شرق آن را تکميل کرديم، بعد طرف جنوب را که من يک روز در مدرسه درس ميگفتم، يک کسي از آقايان سيد محترمي بود، آمد و گفت ديشب خواب ديدم که نههزار تومان براي بازسازي اين قسمت بدهم و چکي به مبلغ نههزار تومان داد؛ و دقيقا به پول آن زمان نههزار تومان خرج اين قسمت شد! بعد قسمت شمالي را به صورت سنتي ساختيم، بعد قسمت شرقي را. در حقيقت مدرسه از کف بازسازي شد و بعد مدرسه عربان را با همان مقدمهاي که عرض کردم، شروع کرديم. بعد به فکر افتاديم که مدرسه کاسهگران هم خيلي مشکل دارد، رفتيم سراغ اين مدرسه؛ آنجا هم خيلي نمور بود و وضع بسيار بدي داشت، کاشيهايش فرو ريخته بود، متوليش هم رسيدگي نميکرد. ما شروع کرديم از ابتدا اتاقها را بازسازي کرديم و کاشيکاري و نقاشي والحمدللّه آنجا هم به جريان افتاد، و بعد مشکلاتي پيش آمد که نتوانستيم تکميلش کنيم، با اينکه خيلي نظر داشتم روي اين مدرسه، اما به اينجا که رسيد، موانعي ايجاد شد که متوقفش کرديم. بعد سراغ مدرسه اماميه رفتيم که الحمدللّه به صورتي خيلي خوب تکميل شده است.
مثل اينکه مدرسه بسيار متروکهاي بوده و قدمتش هم بيشتر از همه مدارس است.
بله، در حقيقت اينجا براي خودش موزهاي است.
بنده تا جايي که خواندهام، در تاريخ اماميه بوده است. اين مدرسه با همه اهميّت تاريخي و قدمتش، به صورت ميدان بازي بچهها درآمده بود. اينجا ما خيلي سرمايهگذاري کرديم و انصافا سازمان ميراث فرهنگي خيلي کمک کرد و بيشتر نسبت به مصالح کمک ميکردند، اما بنّا و معمار و کارگر را خودمان تأمين کرديم.
گويا مدرسه وسعت پيدا کرده و چند تا خانه هم از اطرافش خريداري شده.
بله، حجرهاي بود که زير آن مال همسايه بود و رويش مال مدرسه که آن را هم خريديم و اضافه کرديم. البته مقداري هم از مدرسه تصرف شده است، که نقشه و شواهد، گوياي اين موضوع است.
بله، مدرسه ميرزامهدي را مقداري که خراب شد و در خيابان افتاد، ما بازسازي کرديم. بعد مدرسه ميرزاحسين را با مساعدت آقاي مظاهري احيا کرديم. بعد مدرسه درب کوشک بود که مقداري کمک کرديم که طلبههايش بتوانند آنجا را احيا کنند و بحمداللّه خيلي خوب شده است.
پشت مدرسه ذوالفقار، دو دستگاه خانه بود خريديم که قديمي بود و خراب کرديم و به صورت مدرن و سهطبقه ساختيم.
بله، محموديه و پشت آن «جواديه» که روي آن داريم کار ميکنيم. بعد به فکر افتاديم که تعدادي خانه براي طلاب بسازيم. چند دستگاه پشت مدرسه براي آقايان خريداري کرديم و ساختيم. چند دستگاه در سهراه ملکشهر براي طلاب تهيه کرديم.
بله، همه جزو موقوفات مدرسه است. يک قسمت ديگري پشت مسجد روحاللّه در خيابان تالار الآن شروع کردهايم، 700 متر در نظر داريم چهارطبقه بسازيم که انشاءاللّه به زودي شروع ميشود.
گمان کنم خالصيه را فراموش کرديد بفرماييد.
خالصيه، مدرسهاي بوده مربوط به زمان مرحوم علامه مجلسي (ره). ايشان اينجا را ساخته بودند براي سيد نعمتاللّه جزايري که محل تدريس ايشان باشد و هشت سال هم سيد اينجا درس ميگفتهاند. بعد چون خشت و گل بوده، بارندگي و حوادث خرابش کرده. بعدها شيخي را براي حفظ اين آثار اينجا نشانده بودند؛ يک وقتي پدر ما را دعوت کرد، من هم در معيت پدرم بودم، پدرم گفتند اينجا مدرسه بوده و وقف بوده، بعد از انقلاب ساکنان مدرسه آمدند و گفتند ما اينجا زجر ميکشيم و ميدانيم اينجا وقف است و مردم هم خيلي نيش ميزنند و اگر براي ما سه خانوار، سرپناهي تهيه کنيد، اينجا را تحويل ميدهيم. ما براي آنان سه سرپناه تهيه کرديم و تخليه کردند و خانهاي هم کنار آن به وسعت 700 مترمربع خريديم و به مدرسه اضافه کرديم و چهارده سال روي آن کار کرديم. روز ولادت فاطمه زهرا (س) شروع کرديم. روز ولادت فاطمه زهرا (س) هم افتتاح کرديم، بحمداللّه خيلي کار مثبتي شد. موقوفاتي هم دارد که در سنگنوشته آن وجود دارد که کسي نيست برود موقوفاتش را احيا کند، و اتفاقا موقوفات سنگيني هم هست.
موقوفات، توان اداره را ندارد، بلکه يک مقدار جزئي عايدات دارد؛ مثلاً امسال براي طول يک سال مدرسه نيماورد پانصدهزار تومان دادهاند بين طلاب تقسيم شود، در حالي که طلبهها يکصد و پنجاه نفر هستند.
در مورد معماري هم خود حضرتعالي نظارت داريد؟
اين تجربهاي است که در طول سنوات متمادي به دست آمده و از معماران سنتي شهر در تعمير بناها استفاده شده است.
زحماتي هم در ايجاد مدارس جديد مثل «الغدير» متحمل شدهايد؛ در اين مورد هم خلاصهاي ذکر بفرماييد.
بله، اينها فراموش شد؛ «الغدير» هم يک مرکز باستاني بود. اوايل انقلاب اينجا را گرفتند و دادند به معاودين، صاحبان آن به ما مراجعه کردند و از دست آنها درآورديم و سه سال در آن تعميرات انجام شد تا تمام تخريبهايي که شده بود، جبران شود. هم آن را وقف کرديم و هم بازسازي، که به صورت يکي از مراکز علمي بسيار خوب از آن استفاده ميشود.
بله.
بايد پشتوانهاي براي مراکز فرهنگي ايجاد شود و در اين زمينه بايد بيشتر کار شود. همچنانکه در گذشتهها هم اين فکر را داشتهاند که اين مدارس خودکفا بشود، که نه به حکومت وقت نياز داشته باشد و نه به خارج و نه به مردم، و مستقل باشد. اگر بتوانند براي مراکز مذهبي فرهنگي پشتوانهاي قوي ايجاد کنند، بسيار خوبتر از ساير زمينههاست.
بله، معمولاً صندوقهاي قرضالحسنه که تأسيس ميشده و يا مساجدي که ميخواستهاند ايجاد کنند و يا امامزادههايي که ميخواستند بازسازي کنند، اينها معمولاً مراجعاتي ميشده و ما در حد توان خود، به نوعي مشارکت ميکردهايم، چون عقيده به اين موضوع داشتهايم.
بله، بيشتر روي مدارس بوده و هنوز هم اشباع نشده است؛ مدرسه ترکها هست، مدرسه ميرزاحسن هست، مدرسه نوريه هست، الماسيه هست. اينها را هم مشغول هستيم و با ميراث فرهنگي قرار گذاشتهايم که بعد از عيد آنها را هم شروع کنيم.
بسيار خوب است؛ الحمدللّه الآن در تمام ايران کساني که اينجا تحصيل ميکردهاند، در قسمتهاي مختلف مشغول کارند و نتايج و فارغالتحصيلان بسيار خوبي داشته است.
براي شما و همه دستاندرکاران حفظ و احياي موقوفات و نگاهبانان سنت مقدس وقف، آرزوي توفيق ميکنيم و از اينکه اين وقت را در اختيار ما قرار داديد، متشکريم.
منبع: ميراث جاويدان
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}